خونه مامانی
خوشگلکم دو روز خونه مامانی بودیم...دایی عطا برا یه مصاحبه کاری رفته بود تهران و ما برا اینکه مامانی تنها نباشه رفتیم اونجا...مثل همیشه شیطنت ها همچنان سر جاش بود تو خونه ساعت 11 به زور بیدار میشی ولی اونجا از ساعت 7 و نیم بیدار بودی اول رفتی سروقت مورچه ها یکی دو تا پیدا کردی و با اونا بازی کردی ولی بعدش تصمیم گرفتی شکارشون کنی و بخوری اولین شکارت موفقیت آمیز بود و تا خواستی ببری دهونت با ممانعت شدید بنده مواجه شدی تصمیم گرفتی دومی رو شکار کنی که دیگه نتونستی و دست از کار کشیدی بعد تصمیم گرفتی یه سر به در فاضلاب آشپزخونه بزنی درشو برداشتی احساس کردی دستت کثیف شده و خواستی دستتو تمیز کنی که نشد و به من نشون دادی که ببرم تا ب...
نویسنده :
مامان هدبه
18:28